ضخیمترین پارچهای را که توی خانه داشتیم، دور ترسهایم پیچیدم و توی یک چالهی عمیق خاکش کردم. دستهایم را شستم، ضدعفونی کردم، چندتا نفس عمیق کشیدم و بااحتیاط پلهها را بالا آمدم. ترسهایم کمی قبلتر از من به اتاق برگشته بودند.
خواندن ندارد...برچسب : نویسنده : r-kh-aa بازدید : 194