از سفری که رویایم بود بروم و اگر میرفتم، لابد حالم بهتر میشد جا ماندم؛ چون پولش را نداشتم. بعد برای انتقام، از صفحهٔ تکتک تورهایی که عضوشان بودم بیرون آمدم و خبرنامههایشان را بستم. بخوانید, ...ادامه مطلب
توی سیاهچالی افتادهام که به نظرم میآید تمام گودالهای قبل قسمتهایی از بهشت بودند و قدرشان را نمیدانستم., ...ادامه مطلب
به باریکهٔ نوری چنگ انداختم که یک روز توی قلبم بود. برای آدمها امید خواستم و رویاهای بزرگ. همان چیزهایی که ندارمشان. دیگر ندارمشان., ...ادامه مطلب
تجارت زیرزمینی «سوراخ موش»., ...ادامه مطلب
استخوان دیگری لای استخوان توی گلویم گیر کرده است., ...ادامه مطلب
انگار کسی شیشهٔ عطرت را خالی کرده باشد روی فرشها و پردهها و سرامیکها., ...ادامه مطلب
گفتم: «شاید یک زن تیر آخر را به طرفش شلیک کند». گفت: «باید یک زن شلیک کند»., ...ادامه مطلب
نکند آنقدرها که توی کتابت گفتهای، قوی نباشی. نکند تو را هم به زنجیر کشیده باشند. نکند، نکند مرده باشی., ...ادامه مطلب
زنی لابهلای تاروپود روسریام ضجه میزند که من نیستم., ...ادامه مطلب
با پایی که از زانو قطع شده است، به طرفت میدوم. با دستی که آرنج و بازو ندارد، بغلم کن., ...ادامه مطلب
هنوز اسمت با یک نقطه قبلش، اولین شمارهی توی گوشیام است., ...ادامه مطلب
کاش موهایم آنقدر فرفری و محکم بود که پرندهای تصمیم میگرفت بالای سرم زندگی کند., ...ادامه مطلب
سوپ انگشت اشاره، پیشکش برای پادشاه. * رفیقم آن روز گفته بود «اگه افتادی مردی و بلاگفا مثل چند سال پیش ترکید، کجا دنبال آرشیو لعنتیت بگردم؟» و همان روز شروع کردم به بردن چیزهایی که توی بلاگ نوشته بودم , ...ادامه مطلب
از بند اول انگشت اشارهام خجالت میکشم. , ...ادامه مطلب
تکهای از بهشت را توی آن پیکان سفید پیدا کردم که رد رنگینکمان را گرفته بود و آرامآرام به سمت دشت میرفت., ...ادامه مطلب